سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماه و ماهی

هم اکنون که مشغول نوشتن این جملات هستم روزها از واقعه ای که موجب شد این شعر را بگویم می گذرد.تلاش می کنم حس آن شب را بگیرم.

شعر ماه و ماهی یکی از بهترین شعر هایی است که پس از یک شکست سنگین سرودمش.

ماه و ماهی

نمی دونی چقد زیاد چقد زیاد دلم می خواد

که حس اولین نگات دوباره خاطرم بیاد

ساعت دوازدهه شبه ومن تو کنج رخت خواب

تمام فکروذکرَمی می بینم عشقِتو سراب

ستاره ها چو اشک من یه چشم من شبیه ماه

و چشم دیگرم تویی که می کنی مرا نگاه

چه رنگی ام به چشم تو خاکستری یا قهوه ای

یه گرگ پست دل سیا یا دل سپرده بر?ه ای؟

تو آسمون زندگی عبث ترین پرنده ام

تپیدی خونُ تو رگام یادم نره که زنده ام

بریدی بند بی کسی که بسته بودمش به من

زدی دو بالتو به هم نشون دادی که پر بزن

یه ماهیه بریده لب که جسته بودم از تله

تو جنگ مرگَُ زندگی به آب بد بگو بله

تو سرزمین پستی که واسه همیشه مرده آب

یه خونه داشتم از صدف بدون ترسُ اضطراب

تا اون بهونه سر رسید شبی خواب ازسرم پرید

تا پوست آب رفتم بالا تاریکی ها شد نا پدید

چه با شکوهُ دل ربا میون آسمون شب

حضور نقره ایِ تو و من سکوتُ پرعجب

که اون کیه از اون بالا شبِ کبودُ خط زده

ندیده بودمش چرا؟ نه مهره و نه فرقده

تموم شب رو زل بزن یه لحظه چش روهم نزار

تا اینکه شب به سررسید نبسته پلکمویه بار

سحر که شد شدم شجا وپرسیدم از ناکسا

کی می درخشه تو شبا؟ گفتن بهش میگن ((مسا))

همون که از تلألؤِش لباس آسمون پره

و قلب پولَکیه من پر التهاب و پر گُره

تا شب بشه در انتظار می مونمت یه آرزو

دارم که باز نگات کنم سؤالمو جواب بگو

رسیدی با محافظات ستاره های پرفروغ

که می دونن کی میگه راست وکی داره میگه دروغ

سلام به رویه ماهتون خودم رو آشنا کنم؟

یه ماهی که دلم میخواد تو حوضتون شنا کنم

یه عمره که اسیر شدم تو مردابِ نفس شکن

شکنجه بوده زندگی تو سرزمین ِ پر لجن

تو آخرین تجسمی وجود من نثار تو

امید زنده بودنم حضوره در کنار تو

تو جرئه جرئه ی نگات هجوم ترسُ میشکنه

تا باشه قلب پاک تو آبم نباشه ممکنه

تمامِ برقِ پولکام فدای یک نگاهتون

نهایته غرورمه که جون بدم تو راهتون

صدای با تبسمی شنیدم از درخششت

که گفتی ماهی برکه ای قبوله عجز و خواهشت

اگر تو فکر عشقمی اگر که بنده ی منی

با هرچی جون تو تن داری پرش به دریام می زنی

تو برکه تا ابد سکون! دادیم پناه شدی بلا

خدا نگهدارت باشه باید برم همین حالا

شنا زدم تو راه شب رو رد نقره ایه ماه

رسیده ساحل عبور غروب آخرین نگاه

ای قطره های خون من تمومه صبر و انتظار

رسیده وقت اون پرش همینه لحظه ی فرار

با آخرین جرقه ام پریدم از تن قفس

رسیدمت نشونیشم شمیم اولین نفس

نفس نبود نبود نبود یه باد بد فقط همین

گرفتم از دل شبُ از آسمون زدم زمین

رو خاکِ خشکِ پر نمک دلم رو دستُ پا زدم

خروش خش? و خشم شن ومن تو رو صدا زدم

یه شوخیُ یه بازیه مسام میاد وَ رد میشه

تو آسمون میاد و آب بالا میاد و مَد میشه

یه چشم من تو قعرخاک و شبنمی به دیگری

تورو خدا دارم میام فقط بدون من نری!!!

تو اوج دست و پا زدن سیا میشد چشای من؟

یا اینکه ناپدید میشد ازآسمون مسای من؟

تا توده ابر خط خطی خبیث پستُ دل سیا

تو رو ازم گرفت و گفت تا صب بشه باهام بیا

هجوم شب به ذهن من سیاهیا یه آسمون

نبود تو و مرگ من شکست خاطراتمون

و اینه آخرین نفس رو فرش پولکیه خاک

توبودی جون به من دادی اگر چه میکنیم هلاک

و بسته میشه پلک من بدون فتح آرزو

دلم میخواس بهم بگی که آرزوت بهم بگو:

نمیدونی چقد زیاد چقد زیاد دلم میخواد

که حس اولین نگات دوباره خاطرم بیاد

آرش اشرفیان اسفند 1386